خاطره شنیدی از غواصان عملیات والفجر8
بسم الله الرحمن الرحیم
مدرسه_عشق
خاطره ای شنیدنی از غواصان خط شکن استان زنجان در عملیات غرورآفرین والفجر هشت
اواخر آذر ماه 1364 #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_31_عاشورا که غالباً رزمندگان #استان_زنجان بودند ، برای گذراندن آموزش های غواصی و دوره های عملیات آبی خاکی از دزفول به منطقه ای در کنار رودخانه کارون منتقل شده و بلافاصله هم کلاس های آموزشی برگزار شد .
روزهای نخستین آموزش غواصی بود و داشتیم در رودخانه کارون تازه تازه با لوازمات غواصی آشنا می شدیم و هرروز برای طریقه استفاده از آنها حکایتی داشتیم . یک روز برایمان فین ( پا قورباغه ای ) آورده و هر کدام یه جفت به کف پاهایمان بسته و وارد آب شدیم ، جنجالی عجیب خنده دار به پا شد و با هر ضربه ای که با فین به آب زدیم ، پشتکی هم کنارش زده و موجبات خنده و شادی همدیگر را فراهم نمودیم .
داشتیم پشتک زنان و خنده کنان از ساحل فاصله می گرفتیم که یکدفعه سر و کله چندتا تویوتا لندکروز کنار آب پیدا شد و تعدادی درجه دار ارتشی و فرماندهان نیروی دریایی لب آب به صف شده و با دیدن شنا کردن و فین زدن و کله و پا شدن ما شروع کردن به خندیدن و صدای قهقهه های بلندشان فضای رودخانه را پر کرد .
درست وسط رودخانه بودیم و فرماندهی با #سردار_شهید_یعقوبعلی_محمدی بود ، دیدن و شنیدن خنده های تمسخر آمیز ارتشی ها موجب خشم و ناراحتی بچه ها شد و یعقوبعلی هم که همیشه روحیه آزاده گی و مردانگی داشت ، ناگهان قاطی کرد و از همان جا وسط آب شروع به گفتن بد و بیراه کرد و سریع تمرین را متوقف و دستور برگشت به ساحل را داد ، پشتک زنان و عصبانی برگشتیم و همینکه از آب خارج شدیم ، یعقوبعلی با صدای بلند و عصبی شروع به نکوهش و مذامت آقایان کرد و گفت : شماها مگه آمدید ، باغ وحش تماشای میمون که دارید اینجوری می خندید ، ما داریم داخل آب سرد و پرخطر از جان مایه می گذاریم تا شاید بتوانیم خدمتی به کشور و انقلاب بکنیم و شما حضرات دارید به چشم دلقک به ما نگاه می کنید و قهقهه می زنید ، سیرک دیگه تعطیله آقایان ، بفرمایید و تشریف تان را ببرید .
فرماندهان ارتشی و نیروی دریایی که عصبانیت یعقوبعلی و بقیه بچهها را دیدند ، تازه فهمیدن چه کار بد و زشتی انجام دادند و همگی شروع به معذرت خواهی کرده و از بچهها دلجویی کردند و در توجیح کارشان شروع به سخن کردند .
یکی شأن که از درجه هاش معلوم بود ، ارشد بقیه است ، صورت یعقوبعلی را بوسید و گفت : شما بسیجیان عزیزان ما هستید و ما هرگز به خود اجازه نمی دهیم که به شما بخندیم ، شما جان خود را بدست گرفته و مخلصانه مشغول خدمت به اسلام و کشور هستید ، ما به کسانی می خندیم که قصد دارند چندماهه از شماها غواص تربیت کنند ، ما در نیروی دریایی برای آموزش غواصان آماتور چند سال وقت می گذاریم و برای غواص حرفه ای و عمل کننده ده ها سال تمرین می دهیم و آموزش داده و مانور اجرا می کنیم تا نیرویی آماده عملیات می شود ، حالا فرماندهان شما چطوری می خواهند به شما عزیزان که بعضی هاتون در شنا کردن هم مشکل دارید ، غواصی آموخته و برای عملیات آماده تان بکنند ، جای بسی سوال است و خنده ما هم از این جهت است و قصد توهین به شما دلاوران را نداشتیم .
خلاصه آنروز کلاس تعطیل شد و فرماندهان ارتشی هم رفتند و درست 45 روز بعد پانزدهم بهمن ماه 1364 دوباره برگشتن و از ساحل به تماشای کار بچه ها نشستند، بچه ها دیگر بچه های روز اول نبودند و حالا بعد از تمرین های جان فرسا و سخت به غواصان ماهری تبدیل شده بودند که یک نفسه و یکسره عرض کارون را پانزده و شانزده بار شنا می کردند و چنان هم حرفه ای و باسرعت و نظم خاصی اینکار را انجام می دادند که تمام فرماندهان ارتشی انگشت به دهان مانده و از تعجب و شگفتی توان سخن گفتن نداشتند .
همگی ساکت و بیحرکت فقط نظاره گر حرکت بچه ها در عرض رودخانه بودند و با هر رفت و برگشت با صدای بلند تحسین کرده و آفرین می گفتند ، درجه دار ارشدی که روز نخست غواص شدن بچه ها را زیر سوال برده و به نقشه فرماندهان می خندید ، حالا با هیجانی خاص از بچهها می پرسید که آخه ، در این مدت کوتاه چه بلایی سر شما آورده اند و با چه تاکتیک و تکنیکی شما را آموزش دادند که اینقدر حرفه ای و کاربلد شدید ، این با هیچ یک از تمرینات و آموزش های نظامی که در دانشگاه های نظامی آموخته ایم قابل توجیح نیست و یک امر بسیار عجیب و غریب است که نظیر شو تا حالا ندیدم .
یکی از بچه ها جواب خوبی بهش داد و گفت : برادر ! اینجا مدرسه عشق است و بچه ها همه چیز را باعشق آموخته و هر کاری را با عشق انجام می دهند .
یادشان گرامی
راوی خاطره : بسیجی جانباز عباس_لشگری
با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم.
التماس دعا
ادامه مطلب